پرستوهای مهاجر
قالب وبلاگ

الگویی که النگو نداشت

 

 

الگویی که النگو نداشت
 

شهید

«نوشین» به حق و به تمام معنا انقلابی بود؛ انقلابی مبارز، نه از انقلابی‌های گذرا. رفت که همه را به راه بیاورد.
خانوادة «امیدی» با تقدیم دو شهید در راه اسلام و آرمان‌های انقلاب اسلامی ایران یکی از نمادهای مقاومت اسلامی در جامعة کنونی ما می‌باشند. در این گفتار می‌کوشیم که به معرفی یکی از این ستارگان آسمان الهی بپردازیم تا الگویی برای زن مسلمان ایرانی و هر زن آزاده‌ای در جهان ارائه کنیم. بی‌شک شهدا راه درازی را که هر سالک الی الله در سال‌های طولانی طی می‌کنند، یک شبه طی کردند و به لقای الهی نائل آمدند.
شهید نوشین امیدی در اول آذر سال 1341 در نهاوند چشم به جهان گشود و در هفتم تیر سال 1360 به فیض شهادت دست یافت. این نوشتار برداشتی است از خاطرات سرکارخانم «طیبه ذکایی» مادر، و سرکار خانم «مهوش امیدی» خواهر شهید نوشین امیدی.
 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:شهید,الگو,خاطره, ] [ 19:34 ] [ طاهره خدابخشی ] [ ]

شیر زنان 8 سال دفاع مقدس

وقتی حرف از جنگ می شود و آن دلاوری ها و استقامت را یاد می کنیم نمی شود به آسانی از کنار اسم شیر زنان کشورمان گذشت .

همان زنانی که سالها نقش مادری خودشان را به نحو احسن اجرا کردند و امثال همت ها ، باکری ها ، خرازی ها ، باقری ها و ... را تربیت کردند که هر کدام از آن سرداران و شهدا ، یک اسطوره واقعی برای این مرز و بوم شدند

همان زنانی که همسر و همراه خیلی از این شهدا و جانبازان و رزمندگان بودند و یک تنه زندگی را سر و سامان دادند تا همسرانشان با خیال راحت بتوانند در جبهه حماسه خلق کنند .

همان زنانی که در پشت جبهه نقش بسزایی در کمکهای مردمی به جبهه ها را داشتند. یک عده دیگر از این شیر زنان هم بودند که بنا به موقعیت و اتفاقات در خود صحنه جنگ و پا به پای بقیه رزمندگان حضور داشتند و اسمشان برای همیشه در تاریخ این کشور ثبت شد.

شهدا و جانبازان زن که تعدادشان در کشورمان هم کم نیست و بعضاً در کنار خودمان زندگی می کنند و شاید خیلی از ماها خبر نداشته باشیم که کی بودند و چکار کردند .

لذا قصد دارم گوشه هایی هر چند کوچک از عظمت و بزرگی شیر زنان کشورمان در دفاع مقدس را در قالب خاطره بیان نموده تا ادای دینی هر چند کوچک به ایشان کرده باشیم .

 

 

برای شادی روح ملکوتی امام شهدا (ره) و روح مطهر شهدا ، صلوات

 

أللّهُمَ صَلّ عَلَی مُحَمّد وَ آلِ مُحَمّد وَ عَجّل فَرَجَهُم


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:زنان قهرمان ,خاطره, ] [ 19:12 ] [ طاهره خدابخشی ] [ ]
[ سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:تصاویری دردناک از ترور احمدی روشن, ] [ 19:29 ] [ طاهره خدابخشی ] [ ]
 

 

ت

مختصری از زندگینامه

¨  روز 16 دی ماه سال 1341 شمسی عنایات بی پایان خداوندی کودکی را در روستای «نافچ» درشهرستان« شهرکرد »به خانواده ای پر تلاش ،مذهبی و عاشق امام حسین (ع)مرحمت فرمود که« ایرج» نام گرفت .
گوشت و پوستش از همان ابتدا با عشق حسین (ع) عجین شد . او با این که در کودکی به بیماری های سختی مبتلا شد ولی خدا او را از چنگال بیماری ها نجات می داد و نگهدار و حافظش بود تا این که دوران دبستان و راهنمایی رادرروستای نافچ گذراند.دوران دبیرستان را در شهرکرد به پایان رسانید. این دوران که همزمان با انقلاب شکوهمند اسلامی بود .


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
 
 
 

گفتی : بنویسید آب ...

همه نوشتیم ...

گفتی : بنویسید بابا آمد ...

همه .... همه نوشتند به جز من ! یادت می آید خانم معلم ؟؟!!

همه نوشتند بابا آمد اما من نوشتم بابا رفت ...

همیشه از همان اول که اسم بابا می آمد بغضم می ترکید و گریه می کردم .

مثل روزی که تو دیکته می گفتی و من نبود بابا را آه می کشیدم .

خانم یادت می آید وقتی بغلم کردی چقدر اشک ریختم ؟!

یادت می آید گفتی : نباید گریه کنی چون بابا ناراحت می شود ؟!

من هم قول دادم که هر وقت اسم بابا آمد انقدر گریه نکنم ...

خانم معلم اجازه ؟! می شود یک چیزی بگویم ؟؟ راستش می خواستم

 اعتراف کنم ...

خواستم بگویم من به قولم وفا نکردم. آخر می دانید سخت است 

اسم بابا بیاید و من دلتنگ نشوم .

سخت است اسم بابا بیاید و چشمانم بارانی نشود ...

خانم معلم هنوزم که هنوز است بعد از 23 سال هر وقت اسم بابا می آید

 مثل روزهای کلاساولم که تو دیکته "بابا آمد" را می گفتی ، گریه ام می گیرد .

هنوزم که هنوز است هر وقت بابای زهرا و سارا و مرضیه را می بینم

 گریه ام می گیرد !!

بین خودمان باشد اما من دلم بابا می خواهد . بزرگ شده ام قبول اما

 بدون بابا بزرگ شدنسخت است درست مثل درس غذای لذیذ آخر کتاب 

که هیچ وقت یاد نگرفتمش ...

_______________________________________________________

التماس نوشت از زبان زهرای بابا:

خانم معلم اجازه ..؟! می شود یک خواهشی کنم ؟

می شود شما از خدا جان بخواهید برای یک ساعت هم که شده

بابای من را از بهشت بفرستد

زمین تا یک دل سیر نگاهش کنم ؟

_____________________________________________________

این هم بابا ، زهرا جان یک دل سیر نگاهش کــــــــــــــن

 


برچسب‌ها: به یاد بابا مسلم, زهرایی شهید مسلم احمدی پناه, شهدای چهارمحال وبختیاری, شهدای یگان صابرین سپاه, شهدای درگیری باپژاک شماغرب

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, ] [ 19:12 ] [ طاهره خدابخشی ] [ ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پرستوهای مهاجر و آدرس mosafere-aseman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1